ای عشق ! همه بهانه از توست
من خامشم ، این ترانه از توست
آن بانگ بلندصبحگاهی
وین زمزمه شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
ای آتش جان پاک بازان
درخرمن من ، زبانه از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
ورهست همه فسانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل؟
رام است؛ که تازیانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا
توفان زتو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شراب خانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه ا ز توست
چون سایه مرا زخاک برگیر
کاین جا سر و آستانه از توست
هوشنگ ابتهاج